عرشیاعرشیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

ღ♥ღ`*•عرشيا كوچولو•*´ღ♥ღ

عكس بارداري

سلام نفسم .خوبي گلم                              عشقم امروز با باباي رفتيم اتليه وعكس بارداري گرفتيم وجود شما وشكم بزرگ من خوشگلي خاصي به عكسها داده بود قربونت برم كه اين همه خوش عكسي عزيزمممممممم . طراحي عكسها صبح پنجشنبه اماده است ومن وبابايي بايد بريم ويه عكس خوشگل راانتخاب كنيم تا برامون بزرگ چاپ بكنه . اماده كه شدن حتما ميزارم توي وبلاگت عزيزمممممممممممممممم مي بوسمت هزار تا .باييييييييييييييييي   ...
3 آبان 1390

35 هفته و2روز

سلام شيرين عسلم خوبي عزيزم . عزيز دلم 35 هفته تمام شد والان 2روزه وارد 36 هفته شديم .وتا امدن شما چيز زيادي باقي نمانده فقط 18روز .هورااااااااااااااااااااا مامان جون ديروز با باباي رفتيم پيش دكتر وبهم سونو داد .رفتيم سونو وبابايي هم دوربين اورده بود تا ازت فيلم بگيره وتو اينقدر ناز ززززززززززززبودي .دكترش خيلي خوش اخلاق بود وهمه جات را درست بهمون نشان داد وصداي قلبت را شنيديم وگفت كه پسرتون يه كم تپليه .مامان جون ماشاالله 3كيلو و120 گرم بودي وبهم گفت تا موقع زايمان تپل تر هم ميشي ومن و باباي كلي ذوق كرديم . .خداياااا شكرتتتتتتتتتتتتت .  بعد هم رفتيم وسونو را به دكي نشان داديم وبرات 21 وقت سزارين داد . عرشيا جونم هر روز كه تمام م...
3 آبان 1390

باباجون تو كه دلمون را بردي!!!!

سلام بابايي دلم رفت .كي مياي تا نگراني هاي بابايي بابت تو و ماماني كمتر بشه.عزيزدلم ايشالله سالم بدنيا بياي و ماماني هم سالم باشه نذر كردم سه تايي بريم پابوس امام رضا. ايشالله همه ي ني ني هاي ايران زمين سالم باشن.همه دختراي ناز و پسراي گل. دختر يا پسر فرقي نداره فقط سالم باشين هميشه باشين. بابايي الان كه دارم مينويسم سركار هستم تو شيفت شب.ايشالله سالم باشي و ماماني هم خوب و سلامت بعد از تولد تو بياد پيشمون. دوستتون دارم. به افتخار پسرا و دختراي گل ايران زمين و همه ي ني ني هاي ناز و تپل مپل   بابا جون نميدونم الان    يا بيدار ولي ميدونم دوستت دارم.خدايا اندازه ي آسمانت با آن ابهت ستارگانش...
28 مهر 1390

مطالب جالب درباره ي كودكان

کودکان وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد به خود باشند. وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند. وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند.   کودکان وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد به خود باشند. وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند. وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند. وقتی با ترحم زندگی می کنند می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند. وقتی با تمسخر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند. وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند. اما اگر با شکیبایی زندگی کنند بردباری را می آموزند. اگر با تشویق زندگی...
28 مهر 1390

34 هفته و3روز

سلام عشقم خوبی .مادر جون جات خوبه ؟ عزیز دلم یکشنبه٣٤ هفته تمام شد و دوشنبه وارد ٣٥ هفته شدی .عزیزم دیگه کمکم داریم به اخر راه نزدیک میشیم واگه وقت شناس باشی باید ٢٦ روز دیگه دنیا بیاییییییییییییییییییییییی .قربونت برم اصلا باورم نمیشه که دیگه داره تمام میشه .خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت . وایییییییییییی مامانی نمیدونی چه کارایی میکنی .ماشاالله خیلی قوی شدی ولگدات هم خیلی محکم شدن بعضی شبا دوست نداری بخوابی واز ساعت ١٢ شب تا ٤ صبح همش لگد میزنی ودور میخوری وکلی واسه مامانی میرقصی ونمیزاری مامانی بخوابه منم که کلی حال میکنم .همین که تکون میخوری دستم ومیزارم رو شکمم تا بیشتر حرکتهات را حس کنم .یه کار دیگه هم که انجام میدی اینه که یه دفع...
27 مهر 1390

33هفتگی و8ماهگی

سلام عشقم خوبی عزیزم . پسر گلم دیروز ٣٣هفته ات تمام شد یعنی الان ٨ روزه وارد ٨ ماه شدیم .وتقریبا ٨هفته دیگه مانده تا بیای بیشم .خدایا شکرت . شیرین عسلم دیگه خیلی حوصلم سر رفته وخیلی از این وضعیت خسته شدم .پسرم ناراحت نشو توخیلی ماهی ومن از تکون خوردن هات لذت میبرم ولی دوست دارم زود تمام بشه ودنیا بیای وکلی منو بابایی وسرگرم کنی . راستی عرشیا جون دیشب بابایی داشت نازت میکرد وباهات حرف میزد تو یه تکانی به خودت دادی باباییت کلی ذوق کرد .قربون اون قیافه کوچولوت برم . پسرم بای بوووووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسس ...
11 مهر 1390

دوست دارم یییییییییییییییییییه دنیییییییییییییییاپسرم

سلام پسری خوشگلم .خوبی عزیز مامان وبابا عزیزم دوشب پیش با بابایی رفتیم بیرون وبرات یه پارک بازی ویه کفش خوشگل خریدیم .من وبابا ساسانت خیلی برای کفشت ذوق کردیم وکلی قربون صدقت رفتیم .بابایی میگفت بزارش روی اپن اشپزخانه که همش ببینمش بهش گفتم اینجا باشه بیشتر دلمون را اب میکنه .وایییییییییییییییییی مامانیییییییییی میشه این کفشه را بپوشی ومن نگات کنم . مامانی دیگه صبر من وبابایی داره تمام میشه کی ابان میشه .دوست دارم زود ببینمت وبه اغوش بگیرمت وکلی ببوسمت . بزار یه کم از لگد هات برات بنویسم .لگدهات خیلی محکم شده مامان جون واسه خودت کلیییییییییی فوتبال بازی میکنی.وقتی تکان میخوری قشنگ از روی لباس معلومه وبابایی کلی برات ذو...
7 مهر 1390

تولد مامانی

٢٦ مرداد چهارشنبه جوجوی نازم سلام مامانی از چند روز قبل همش بابایی اذیتم می کرد ومی گفت برات چیزی نخریدم .چیز خوشگلی ندیدم واز این جور حرفها منم بهش میگفتم نهههههههههه قبول نیست باییییییید برام یه چیز خوشگل بگیری وکلی با هم میخندیدیم . خلاصه شده بود سوزه سرگرمی .وامروزخیلی خوشحالم امسال بهترین هدیه من تویی عزیزم واز خدا ممنونم که تو را من داد .خلاصه  بابایی برام یه گوشی خوشگل خریده بود وخیلی ازش خوشم امد ودوسش دارم .واز بابایی ممنونم . مامانی بالاخره 18 ساله شد .به همین خوشمزگی ...
2 مهر 1390

تعیین جنسیت.خدایا شکرت

سلام پسمل گلم  خوبی.  عزیزم١٠ خرداد تو ١٤ هفته داشتی که من با اصرار زیاد به بابایی رفتم سونو . بابایی یه کم کار داشت ومن با مادر جون رفتم ونوبت گرفتم وبعد بابایی هم امد بیشمون .زیاد نگذشته بود که نوبتم شد ورفتم داخل وروی تخت دراز کشیدم  هر چهاصرار کردیم  نذاشتن بابایی بیاد داخل و مادر جون باهام امد . یه مانیتور بزرگ هم جلوم بود که تو را قشنگ میدیدم .الاهی قربونت بررررررررررررم چقدر ناززززززززز بودی . به دکترش گفتم می خوام جنسیت را بدونم و گفت اگر دیدم حتما بهتون میگم .بعد از چند دقیقه دکترش بهم گفت که همه چیز طبیعیه ونی نی پسمله . وایییییییییییییییییییییییی داشتم پر در میاوردم از خوشحالی .خدایا شکر...
31 شهريور 1390