عرشیاعرشیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

ღ♥ღ`*•عرشيا كوچولو•*´ღ♥ღ

اسباب کشی

مامانی جونم بصورت کاملا یه دفعه ای از عسلویه خونمون اومد جم .چون اصلا خبری از خونه دادن واینها نبود که یه خونه توی جم خالی شده بود ومن وبابایی هم اصلا فکر نمیکردیم که خونه به ما برسه . خلاصه یه روز که بابایی خونه بود تلفنش زنگ خورد وبهش خبر دادن که خونه جم سهمیه شماست وبه شما میرسه اولش زیاد خوشحال نشدیم ونمیدونستیم بریم یا  نه بعد که بهتر فکر کردیم دیدیم از همه لحاظ از عسلویه برای زندگی کردن خیلییی بهتره مخصوصا اب وهواش ودیگه تصمیم گرفتیم خونه را بگیریم  بابایی یه چند باری امد جم وخونه را دیدوتحویل گرفت و توی این فاصله هم وسایل هامون را کارتون میکردیم بیشتر کارها را هم بابایی کرد.وهمین جور درگیر بودیم وروز وشب درست وحساب...
3 دی 1391

سالروز ازدواج

  همسر عزیزم مهرنوش مهربانم الهه ی خوشبختی ام و زیباترین احساسم با قلبی سرشار از شادی و شور ،خوشبوترین و لطیف ترین گلهای هستی را همراه با خوش آهنگترین ترانه گیتی به مناسبت سومین سالروز ازدواجمان  تقدیمت میکنم   من برای همسفر شدن با تو ، از تمام دلبستگی‌هایم گذشتم حال منم و یک بغل پر از گلهای عاشقی تو وعده سبزشدن دل کویر مرا دادی و بغض بی پایان مرا فرونشاندی وقتی که باران نمی‌بارد. تو مهربانی ببار ای گل همیشه بهار من دوستت دارم مهربانترین ها چهارم آذرماه سالروز یکی شدنمان مبارک ...
10 آذر 1391

تولدت مبارک پسر گلمون

      مهربان کوچولو عرشیا کوچولو تولدت مباااااااااارک آبان ماه تولد گل سرسبد باغ زندگیمون   گل من تولد تو تولد من است، من تمام طول سال بیدار مانده ام که مبادا روز تولد تو تمام شود، و من در خواب بمانم و نتوانم به تو بگویم تولدمان مبارک! اقا کوچولو شما الان یکسالتونه و برا خودت آقاااااااایی شدی ماشالله امروز یکساله شدی و واکسن یکسالگی ات را هم زدیم. خدا را شکر هیچ مشکلی هم نداشتی عزیز مهربونمون دوستت داریم. همه ی تلاش بابا و مامان اینه که تو را تو زندگی خوشبختت کنن ...
21 آبان 1391

تولد عرشیایی-بخش دوم

بابایی چه قدر زود یکساله شدی باورش برامون سخته اما وقتی میبینمت به قولی قند تو دلم آب میشه یه کیفی میکنم که نگو بالاخره موفق شدیم یه جشن برات بگیریم. اقوام و دوستان هم اومدن.دستشون درد نکنه کادو هم دادن. یه پونصد و خورده ای گیرت اومد.کادوی من و مامانت هم پونصد تومن به اضافه سرویس خواب جدیدته. پسرم نازم و همه ی دارایی ما در زندگی کوچولوی نازنینم تولد یکسالگی ات مبارک انشالله صد ساله بشی انشالله که برای خودت کاره ای بشی و ما را سرافراز کنی نوگل خندونم   بقیه عکسهای تولد عرشیایی اینم دوستای عزیزت. سمت راستی هستی خانم عروس خونمونه ها ها ها ها!!! و سمت چپی ملیکا خانم یار گ...
21 آبان 1391

اولین زاد روز عرشیایی

  سلام گل من تولد تو تولد من است، من تمام طول سال بیدار مانده ام که مبادا روز تولد تو تمام شود، و من در خواب بمانم و نتوانم به تو بگویم تولدمان مبارک! عرشیایی من تولد یک سالگیت مبارک . مادر جون چقدر زود داری بزرگ وبزررگتر میشی پارسال 21 ابان صبح ساعت 10 و20 دقیقه بدنیا امدی وما را غرق در شادی کردی ومن از ان لحضه تا الان لحظه لحظه قلبم برای تو می تپد  وتو الان برای خودت مردی شدی ویک ساله شدی .عمرم  دیگه چهار دست وپا نمیری وکاملا راه افتادی 7 تا دندون داری که دندون هفتمت را چند روز قبل از تولدت دیدمش که زده بیرون پایین سمت چپ .گل بسرم مفهوم خیلی چیزها را دیگه درک میکنی .کلیییییییییییی اقا شد...
21 آبان 1391

سورپرایز عرشیایی برای ما

سلام خرید پستی از خاوران شاپ" width="79" height="80" border="0" /> خرید پستی از خاوران شاپ" width="79" height="80" border="0" /> امیدوارم خوش و سرزنده باشین            هووووووووووررررررررررر                       هورا هورا هورا هورا هورا هورا هورا هورا هورا هورا هورا هورا امروز 17 مهرماه 1391 و ساعت ١١:٥٠ دقیقه امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من و همسرم هست. امروز عرشیا کوچولوی ما 4 تا قدم برداشت.اونقده ذوق زده شدیم که اشک از چشامون ...
15 مهر 1391

و اما عرشیا خان و کارای جدیدش

سلام خوبین آقا پسرا و دختر خانمای گلتون خوبن همه ایشالله صدساله بشن          عرشیا خان که شیطونیهاش جدیدا چند صد برابر شده تازگی ها با تموم موجودات زنده سر دعوا داره. با دیدن خرگوش و مرغ و خروسای دایی شهابش ،انگشتشو به سمت اونا دراز میکنه و داد و فریاد را میندازه. علاقه ی عجیبی به پنکه سقفی داره!!!!!!!!!!! چند روز پیش موقع ناهار وقتی مشغول خوردن غذا بودیم در کمال تعجب آقا عرشیا شیطونی نمی کرد و همین تعجب باعث شد پیگیر مشکلش بشیم و دیدیم که بعلللللللللللله: آقا کوچولوی ما یه نخ سیگار از جعبه سیگار پدربزرگ بیرون اورده و انگار چوب شور در کمال ارامش ن...
8 مهر 1391

عرشیایی و سفر تابستونی

سلام من اومدم با عکسای تابستون. جاتون سبز رفتیم یاسوج و بهشت گمشده و شش پیر.خیلی خوش گذشت من و بابایی من و دایی شاهرخ چرا همه به من میگن تو شیطونی!!!! تنگ تیزاب و من و پدربزرگ من و دایی شهابی من سیب دوس نداررررررررررررم آقا ما خودمون 10 سال تو کار رانندگی بودیمااااااااااااا ...
8 مهر 1391