34 هفته و3روز
سلام عشقم خوبی .مادر جون جات خوبه ؟ عزیز دلم یکشنبه٣٤ هفته تمام شد و دوشنبه وارد ٣٥ هفته شدی .عزیزم دیگه کمکم داریم به اخر راه نزدیک میشیم واگه وقت شناس باشی باید ٢٦ روز دیگه دنیا بیاییییییییییییییییییییییی .قربونت برم اصلا باورم نمیشه که دیگه داره تمام میشه .خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت . وایییییییییییی مامانی نمیدونی چه کارایی میکنی .ماشاالله خیلی قوی شدی ولگدات هم خیلی محکم شدن بعضی شبا دوست نداری بخوابی واز ساعت ١٢ شب تا ٤ صبح همش لگد میزنی ودور میخوری وکلی واسه مامانی میرقصی ونمیزاری مامانی بخوابه منم که کلی حال میکنم .همین که تکون میخوری دستم ومیزارم رو شکمم تا بیشتر حرکتهات را حس کنم .یه کار دیگه هم که انجام میدی اینه که یه دفع...
نویسنده :
ساسان و مهرنوش
23:50
33هفتگی و8ماهگی
سلام عشقم خوبی عزیزم . پسر گلم دیروز ٣٣هفته ات تمام شد یعنی الان ٨ روزه وارد ٨ ماه شدیم .وتقریبا ٨هفته دیگه مانده تا بیای بیشم .خدایا شکرت . شیرین عسلم دیگه خیلی حوصلم سر رفته وخیلی از این وضعیت خسته شدم .پسرم ناراحت نشو توخیلی ماهی ومن از تکون خوردن هات لذت میبرم ولی دوست دارم زود تمام بشه ودنیا بیای وکلی منو بابایی وسرگرم کنی . راستی عرشیا جون دیشب بابایی داشت نازت میکرد وباهات حرف میزد تو یه تکانی به خودت دادی باباییت کلی ذوق کرد .قربون اون قیافه کوچولوت برم . پسرم بای بوووووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسس ...
نویسنده :
ساسان و مهرنوش
0:10
دوست دارم یییییییییییییییییییه دنیییییییییییییییاپسرم
سلام پسری خوشگلم .خوبی عزیز مامان وبابا عزیزم دوشب پیش با بابایی رفتیم بیرون وبرات یه پارک بازی ویه کفش خوشگل خریدیم .من وبابا ساسانت خیلی برای کفشت ذوق کردیم وکلی قربون صدقت رفتیم .بابایی میگفت بزارش روی اپن اشپزخانه که همش ببینمش بهش گفتم اینجا باشه بیشتر دلمون را اب میکنه .وایییییییییییییییییی مامانیییییییییی میشه این کفشه را بپوشی ومن نگات کنم . مامانی دیگه صبر من وبابایی داره تمام میشه کی ابان میشه .دوست دارم زود ببینمت وبه اغوش بگیرمت وکلی ببوسمت . بزار یه کم از لگد هات برات بنویسم .لگدهات خیلی محکم شده مامان جون واسه خودت کلیییییییییی فوتبال بازی میکنی.وقتی تکان میخوری قشنگ از روی لباس معلومه وبابایی کلی برات ذو...
نویسنده :
ساسان و مهرنوش
23:56
تولد مامانی
٢٦ مرداد چهارشنبه جوجوی نازم سلام مامانی از چند روز قبل همش بابایی اذیتم می کرد ومی گفت برات چیزی نخریدم .چیز خوشگلی ندیدم واز این جور حرفها منم بهش میگفتم نهههههههههه قبول نیست باییییییید برام یه چیز خوشگل بگیری وکلی با هم میخندیدیم . خلاصه شده بود سوزه سرگرمی .وامروزخیلی خوشحالم امسال بهترین هدیه من تویی عزیزم واز خدا ممنونم که تو را من داد .خلاصه بابایی برام یه گوشی خوشگل خریده بود وخیلی ازش خوشم امد ودوسش دارم .واز بابایی ممنونم . مامانی بالاخره 18 ساله شد .به همین خوشمزگی ...
نویسنده :
ساسان و مهرنوش
23:57
تعیین جنسیت.خدایا شکرت
سلام پسمل گلم خوبی. عزیزم١٠ خرداد تو ١٤ هفته داشتی که من با اصرار زیاد به بابایی رفتم سونو . بابایی یه کم کار داشت ومن با مادر جون رفتم ونوبت گرفتم وبعد بابایی هم امد بیشمون .زیاد نگذشته بود که نوبتم شد ورفتم داخل وروی تخت دراز کشیدم هر چهاصرار کردیم نذاشتن بابایی بیاد داخل و مادر جون باهام امد . یه مانیتور بزرگ هم جلوم بود که تو را قشنگ میدیدم .الاهی قربونت بررررررررررررم چقدر ناززززززززز بودی . به دکترش گفتم می خوام جنسیت را بدونم و گفت اگر دیدم حتما بهتون میگم .بعد از چند دقیقه دکترش بهم گفت که همه چیز طبیعیه ونی نی پسمله . وایییییییییییییییییییییییی داشتم پر در میاوردم از خوشحالی .خدایا شکر...
نویسنده :
ساسان و مهرنوش
23:28
شروع بنج ماهگی
دوشنبه ٢٣خرداد. سلام عزیز دلم قندو عسلم .خوبی مامان جونم . پسری عزیزم دیروز چهار ماهت پر شد وامروز رفتی توی پنج ماه . خدا را شکر همه چیز خوبه وهیچ مشکلی نداریم . عزیزم خیلی خوشحالم که چهار ماهش به خوشی وسلامتی گذشت انشاالله بقیه اش هم به همین خوبی بگذره . . بووووووووووووووووووووووووووس . ...
نویسنده :
ساسان و مهرنوش
23:28
شروع شش ماهگی
دوشنبه ٢٠ تیر سلام گلم مامانی امروز وارد ماه ششم میشیم خیلی خوشحالم وخدارا شکر همه چیز خوبه خوبه وهیچ مشکلی نداریم . گلم امروز رفتیم شیراز برای خرید سیسمونی شما .خدا را شکر زیاد اذییت نکردی ومن تونستم کلی راه برم وبرات خرید کنیم .خیلی شیرین ولذت بخش بود خیلی بهمون خوش گذشت . عزیزم حتما عکس سیسمونیت را میزارم برات . ...
نویسنده :
ساسان و مهرنوش
23:27
شروع هفت ماهگی
دوشنبه 17 مرداد سلام بسری خوشملم .خوبی نازنینم بسری گلم دیروز 6ماهت تمام شد وامروز وارد 7ماه شدیم عزیزم تو پسر خوبی هستی و برا من داره خیلی زود میگذره .خوشحالم هر روز که تمام میشه به امدن تو نزدیکتر میشم .مامانی من همش تقویم دستمه ودارم روز شماری وبرنامه ریزی میکنم برای امدنت .گل پسرم خیلی دوست دارم ...
نویسنده :
ساسان و مهرنوش
23:25